مرد تنهای رمان
... زمان مسابقه اهمیتی برایم ندارد . تلاش خود را خواهم کرد ولی بعید است به رکوردهای قبلی ام دست پیدا کنم . واقعیت را می پذیرم . خوشایند نیست اما مگر می توان با پیری در افتاد . زمان هم مانند من نقش خود را در زندگی ایفا می کند ،بسیار هم وظیفه شناس تر و دقیق تر از من . زمان از لحظه ی آغاز (کی بود ،خدا می داند؟)بی لحظه ای توقف همچنان به پیش تاخته است . یکی از امتیازات کسانی که در جوانی تن به مرگ نسپرده اند نعمت پیر شدن است . افتخار کاهش قوای جسمانی در راه است و انسان باید با واقعیت کنار بیاید .
مبارزه با زمان مهم نیست . مهم تر از آن برای من در حال حاضر ،لذت بخش کردن دقایق است ،اینکه بتوانم بیست و شش مایل را با احساس رضایت به پایان برسانم . ارزش و لذت پدیده ها در نظر من نسبتی با عدد و رقم ندارد . من در پی احساس غروری هستم که خاستگاهش قلمرویی دیگر است .
من دیگر نه جوانی هستم که فکر و ذکرش یکسره شکستن رکورد باشد و نه فردی بی اختیار و ناتوان که فقط تظاهر به انجام کاری کند .کما بیش نویسنده ای حرفه ای هستم ( وصادق ،به احتمال زیاد )که محدودیت های خود را می شناسد و می خواهد تا حد امکان بر توانایی ها و نیروهای خود تکیه کند ...
* قسمتی از کتاب «وقتی از دو حرف می زنم از چه حرف می زنم »/ هاروکی موراکامی /نشر چشمه /برگردان مجتبی ویسی
** موراکامی برای من دقیقن نویسنده «امروز » است . یک ضد قهرمان در نوشتن . او می داند چطور متواضعانه و آرام باید خودش را حفظ کند برای رفتن به سیاه چاله های زهر آلودی که نوشتن رمان در جسم و روان نویسنده ایجاد می کند . ضمنن او یک نویسنده ژاپنی است ، به عبارتی نویسنده ای آسیایی . او فاصله ی واقعی ما را با جهان مدرن نشان می دهد . دره ای که بسیار عریض به نظر می رسد اما پر شدنی است . ضمنن او استاد دویدن است . مسابقه ای با خود و برای خود بی آنکه مثل قهرمان داستان «پیرمرد و دریا » همینگوی دغدغه ی شکست یا پیروزی را داشته باشد . او نویسنده ی «فردا » ست و بسیار «تنها» .