سینما چیست ؟

در روزگاری که پادشاهان پادشاه بودند و پای تهیدستان را می شستند و همین که از کنار

مبتلا یان به خنازیر می گذشتند شفایشان می بخشیدند ،شعرایی نیز بودند که بر باور این

پادشاهان به بزرگی خویش مهر تایید می زدند . و اندک نبود مواقعی که آواز خوان از

کسی که او برایش آواز می خواند برتر بود .جایگاه بازن در قبال سینما نیز چنین است .

ولی این بخش داستان فقط در آینده تجلی می یابد . آنچه اکنون می گذرد فقط فراهم آوردن

مواد است . تمدن چیزی نیست جز غربالی که نااهلان از سوراخهایش فرو می ریزند و

اهلان باقی می مانند .به گمان من در روزگار ویون شعرا در کناره ی رود سن گرد می

آمدند . اینک آن شعرا کجایند ؟ نامشان چه بوده ؟کسی نمی داند اما ویون هنوز هست به

همان عظمت زندگی . فرزندان و نواده ها یمان برای جستجو در بقایای روزگار کهن ،منبعی

 بسیار ارزشمندی خواهند داشت . آنان بازن را در کنار خود خواهند یافت . زیرا پادشاه

روزگار ما ،یعنی سینما ،نیز شاعر خود را دارد ...

 

* قطعه ا ی از پیشگفتار به قلم ژان رنوار/سینما چیست ؟/آندره بازن ترجمه ی محمد شهبا / نشر هرمس

 * *این روزها که خستگی چند سفر پی در پی - که مدام هم خودم پشت فرمان بوده ام -

والبته خلسه ی سکر آور ولذت بخشش فرو کش کرده بیشتر می توانم بخوانم . «خواندن»هم

یکجوری شبیه «راندن» است . باید گرم شوی. بعددیگر نمی توانی جایت رابه کسی بدهی .

میز و صندلی ،تخت یا با لشی که -موقعی که روی قالی دراز کشیده ای - آرنجهایت را رویش

 گذاشته ای و غرق شده ای در کلمه ها می شوند مرکز عالم برایت و آن وسوسه ی همیشه

،که نکند من الان باید در جای دیگری باشم یا کار دیگری بکنم ، رنگ می بازد . گاهی فکر

می کنی دیگر چیزی از جهان نمی خواهی .

 

درباره ی نوستالژی

…در آدمهایی که سبک ساده ی زندگی پدران خویش را ادامه می دهند

،احساس حسرت گذشته به تاسف از ظهور درد های جسمانی جدید و رنج

 کهولت محدود است . حتی در این احساس هم آدمهای ساده تر ، با دایره ی

 محدودتری از تجربه ، از نظر فلسفی رواقی تر و به جبر زندگی و تقدیر

محتوم انسان دلنهاده ترند . آنچه نوستالژی را به احساسی دردناک و دائمی

تبدیل می کند دریغ بر نبود امکانهای امروز است در شرایط دیروز ، نه صرفن

برآنچه دیروز وجود داشت و امروز از دست رفته است . وقتی از بابت

خواستهای ناکام دیروز حسرت چندانی نداریم ، بسیاری از خواستهای دیروز

همچنان قابل حصول اند . برخی چیزها که روزی در آرزوی داشتن آنها بودیم

 ،امروز پیش پا افتاده اند . اما حسرتها دردآورند :آنچه امروز می توانیم داشته

 باشیم و دیروز دل ما می خواست صاحب آنها باشیم اما نمی توانستیم . از

همین رو احساس نوستالژی مزمن و عمیق گاه به حد حسرت برای

چیزهایی می رسد که هرگز وجود خارجی نداشته اند …

 

* از کتاب «دفتر چه ی خاطرات و فراموشی » /محمد قائد/طرح نو /چاپ اول۱۳۸۰

** کتابهای قائد را باید خواند . خوب و با دقت و چند باره . باید جملات را های لایت کرد و

دوباره خواند . گفتن ساده ی مسائل پیچیده از هر کسی بر نمی آید ،اما از قائد می شود

آموخت. زنده و پایدار باشد .