...در برابر این دو انسان ،انسان تراژیک قرار داردکه نمونه ی مردمان معمولی ،شریف و زحمتکشی است که در عین آشتی با واقعیت بر زندگی رنجبار خود می شورند . این نوع انسان ،رنج را تقدیر خود می داند ،اما در برابر آن منفعل نیست . با این تقدیر در گیر می شود . در این درگیری خرد و خمیر و نابود  می گردد،ولی تسلیم نمی شود . بین او و رنج دیواری نیست . رنج را هم به سان همزاد خویش در آغوش می کشد و هم با آن گلاویز می شود .همچون کشتی گیران با تجربه می کوشد رنج را با فن خودش به زمین بزند . تقدیر را امری می داند که برای رهایی و درگذشتن از آن باید با روی خوش به استقبال اش برود . شادی و نیکبختی و جایگاه شایسته ی انسان را چیزهایی جدا از رنج نمی بیند بل آنها را از درون همین همزیستی مبارزه جویانه با رنج بیرون می کشد . تقدیر نه چون چیزی در بیرون خود که از بخت بد نصیب او شده است بل جزءجدایی ناپذیر زندگی خویش می داند . نیک آگاه است که وضع موجود ،سنت ها و اخلاق و آداب مرسوم ،زندگی او را نابهنجار و بیمار کرده است ،اما نمی کوشد که این زندگی را به یک وضعیت بهنجار فرضی که گویا پیش از پیدایش رنج انسان وجود داشته است ،باز گرداند . در عین زندگی در حال ،به آینده و دوران فراغت انسان از رنج چشم دوخته است .... 

*...تا دام آخر /محمد جعفر پوینده /گزیده گفت و گوها و مقاله ها /نشر چشمه /چاپ سوم 

** سرخوشم اما نمی دانم چرا ؟شاید چون دوباره می توانم روزانه چند ساعت اساسی کتاب بخوانم و چند خطی هم بنویسم . شاید هم به خاطر اینستکه احساس می کنم. می توانیم ... 

*** شرابِ خانگی ام بس میِ مغانه بیار     حریفِ باده رسید ای رفیقِ توبه وداع